شنبه , آذر ۳ ۱۴۰۳
آخرین خبرها
خانه / اخبار سیاسی / به پارادایم اثبات‌گرایی گرفتار هستیم/چالش‌های اثبات‌گرایی

به پارادایم اثبات‌گرایی گرفتار هستیم/چالش‌های اثبات‌گرایی

به پارادایم اثبات‌گرایی گرفتار هستیم/چالش‌های اثبات‌گرایی

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست علمی «درآمدی بر فلسفه مطالعات اسلامی؛ چالش‌های اثبات‌گرایی(پوزیتیویسم) در مطالعات اسلامی ایران» با سخنرانی محمدهادی گرامی، عضو گروه فرهنگ و تمدن دانشگاه امام صادق(ع)، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
گرامی در ابتدای این نشست بیان کرد: بحث فلسفه مطالعات اسلامی عنوان جدیدی است که بنده جزء اولین نفراتی هستم که آن را مطرح می‌کنم، چون این بحث بین دانشجویان فلسفه طرح می‌شود و یا در فلسفه علوم انسانی و اجتماعی بحث می‌شود و در مطالعات اسلامی عنوانی با این نام نداریم. بحث‌هایی با عنوان فلسفه علم کلام مطرح شده، اما اینها نیز با مبحث بنده متفاوت است.
وی در ادامه افزود: در مورد منابع این بحث باید بگویم که برخی از آنها ترجمه است و اطلاعات کلی را می‌تواند به ما بدهد، علوم اجتماعی نیز در یک معنای کلی‌تری در نظر گرفته می‌شود که اعم از جامعه‌شناسی است و در ایران تبادرش به ذهن محدودتر است. فلسفه مطالعات اسلامی را اگر بخواهیم جا یابی کنیم، تقسیم‌‌بندی‌های مختلفی برای آن وجود دارد و این تقسیم‌بندی بنده که ارائه می‌کنم، روان‌تر است.
گرامی گفت: علوم مختلفی وجود دارد که می‌توانیم فلسفه را به آنها اضافه کنیم، یک بخشی با عنوان علوم اجتماعی داریم، مطالعات منطقه‌ای، جغرافیایی و روانشناسی و … که به کار علوم انسانی نزدیک است، یا علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی یا علوم صورت‌دار مانند منطق و علوم انسانی است و یکسری رشته‌هایی که خیلی مهارتی هستند تا این که دانش باشند.
وی در ادامه افزود: مطالعات اسلامی که عرض می‌کنم در فضای بین‌المللی به مطالعات منطقه‌ای است، مانند مطالعات خاورمیانه و مطالعات آفریقا، در ایران مطالعات خاورمیانه ارجاع محدود و صرف به علوم سیاسی دارد، اما در سطح بین‌المللی اینطور نیست و در دانشگاه‌های مختلف از یک متخصص علوم سیاسی وجود دارد تا اسلام نخستین، مذهب نیز بیشتر مطالعات ادیان است و با کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم فاصله دارد.

فلسفه علوم انسانی چیست؟
گرامی بیان کرد: پس اگر بخواهیم درباره فلسفه مطالعات اسلامی بحث کنیم، می‌توانیم از صحبت‌هایی که در فلسفه علوم اجتماعی وجود دارد، بیشتر کمک بگیریم. اما سؤال اینجا است که فلسفه علوم انسانی چیست؟ می‌توانیم نگاه انگاره‌ای به فلسفه داشته باشیم که مباحثش در جاهای مختلف هست، مثلا از یونان آغاز شده و در نهضت ترجمه به جهان اسلامی آمده و با یک فلسفه عربی اسلامی مواجه هستیم و یک فلسفه حکمت متعالیه. در انگاره فلسفه نیز می‌توان به رابطه فلسفه اسلامی و غربی اشاره کرد که در فضای بین‌المللی فلسفه به عنوان مطلق همان فسلفه غربی مد نظر است و فلسفه اسلامی چیزی است که به صورت تاریخی در دپارتمان‌های خاورمیانه دنبال می‌شود و دپارتمان‌های فلسفه معمولا فلسفه غرب هستند.
وی در ادامه افزود: البته در فلسفه اسلامی نیز اساتیدی هستند که بحث‌های نورماتیو می‌کنند و دانشجویان را به چالش می‌کشند و می‌گویند کدام استدلال درست است و یا کدام غلط، ولی عمدتا نگاه به فسلفه اسلامی، تاریخی است. اما فلسفه علوم انسانی به چه معنا است؟ این موضوع را در چند فضا می‌توان طرح کرد.
گرامی گفت: یک گفتمان، فلسفه‌های مضاف است که این اصطلاح فلسفه‌های مضاف در ایران کاربرد پیدا کرد و علی اکبر رشاد مقاله خوبی دارد و یا موسسه پژوهشی امام خمینی کتابی در این زمینه دارد. از این منظرگاه، فلسفه مضاف خودش یک پارادایم واحد است که می‌تواند به پدیده‌های مختلف اضافه شود و شاید در این اضافه شدن وحدت خودش حفظ شود، قرائت دیگر گفتمان فلسفه علم است که در ایران بیشتر یک گفتمان مبتنی بر فلسفه تحلیلی است و مبانی و بنیادهای آن نگاه منطقی به علم است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: وقتی علوم انسانی در فلسفه وارد می‌شود، بحث اعم از این است و با یک گونه روش‌شناسی روبرو هستیم که یکی از آنها نگاه تبیینی و تحلیلی است و یک نگاه قاره‌ای و تفسیری است که اشاره خواهم کرد، لذا کسی که می‌گوید فلسفه علوم انسانی همان معنای فلسفه علم را می‌دهد، ممکن است مخاطب را دچار اشتباه کند، چون فلسفه علم عمدتا فلسفه‌ای مبتنی بر پارادایم فلسفه تحلیلی است.

دو پارادایم پدیدارشناختی و تاریخی
وی در ادامه تصریح کرد: منظور ما از فلسفه علوم انسانی و مطالعات اسلامی پارادایم‌شناسی است که در این زمینه تعاریف زیادی نیز وجود دارد که از جمله در یک تعریف آمده است که منظور رشته‌ای از پیش‌فرض‌های بی چون و چرا است که شالوده هر فعالیت علمی را تشکیل می‌دهد، برای این که یک مقدار در مورد پارادایم دقیق‌تر شویم، لازم است تا به ذکر یک مثال بپردازم، برای دین پژوهی در فضای غربی و ایران دو پارادایم وجود دارد، یک مورد پدیدار شناختی و یکی هم تاریخی است، نگاه پدیدارشناسانه یک نگاه در مقابل نگاه تاریخی است و تلاش می‌کند دین را از درون و تا حدی نزدیک به روش‌های مردم شناختی درک کند و نقد پدیدارشناسان به کسانی که نگاه تاریخی داشتند، این بود که این چیزی که شما می‌شناسید، در واقع تاریخ دین است و باید برای شناخت دین با متدینان گفت‌وگو داشته باشید و این روش، روش درستی برای شناخت دین نیست. اما در هر حال برای این که در فضای پارادایم قرار بگیریم با دو پارادایم دین پژوهی مواجه هستیم.
گرامی با اشاره به نقش پارادایم در علوم گفت: فلسفه علم به معنای خاص که آن را به کار می‌بریم، به این صورت که اگر در یک علم یک پارادایم داشته باشیم به نظر می‌رسد که بحث از پارادایم شناسی یا فلسفه آن علم زائد است و با یک پارادیم هم می‌شود به یک تولید علمی رسید، هر چقدر در یک علم نیاز به پارادایم کمتر باشد، بحث پارادایم کمتر است، به محض این که با مسائلی روبرو می‌شویم که یک پارادایم رایج نمی‌تواند به سوالات جواب دهد، بحث پارادایم رقیب مطرح می‌شود.

تفاوت فیزیک و علوم انسانی از لحاظ نگرش پارادایمی
وی در ادامه افزود: مثلا دانشجوی فیزیک در یک پارادایم، با روشی مشخص کار می‌کند که با تعدد پارادایمی روبرو نیست و می‌تواند بدون ارجاع پژوهش کند، بر خلاف یک دانشجوی علوم انسانی که باید از لحاظ نگرش، وضعیت پارادایمی خود را روشن کند و بعد از این مرحله باید روش و رویکرد را نیز تعیین کند که فرضا می‌گوید پارادایم من اثبات‌گرایی است و بعد روش را انتخاب می‌کند که کتابخانه‌ای است و رویکرد را تعیین می‌کند که آن نیز می‌تواند تاریخ سیاسی باشد، برای رشته‌ای که یک پارادایم وجود دارد، بحث‌های پاردایمی لازم نیست و کند کننده مسیر پیشرفت آن علم هم محسوب می‌شود.
گرامی بیان کرد: مثلا در علوم سیاسی کسی که فلسفه علم نمی‌داند، چه اتفاقی می‌افتد؟ این که تحت یک پارادایم خاص تربیت شده یا نشده است مهم است، اگر تربیت شده یک پارادایم باشد می‌تواند بر اساس آن سنت عملی که آموخته پژوهش انجام دهد، اما چون خودآگاهی ندارد، امکان دفاع از آن در مقابل پارادایم‌های رقیب را نیز ندارد و یکی از اهداف ما همین است که می‌خواهیم به یک خودآگاهی برسیم و از بالا نگاه پارادایمی به مطالعات اسلامی داشته باشیم.
وی در ادامه افزود: کسی که تحت هیچ پارادایمی تربیت نشده باشد، پژوهش هم برای او امکان پذیر نیست، در رشته‌های علوم انسانی موجود، کمتر بحثی به عنوان فلسفه علم به این شکل داریم، در فلسفه علوم اجتماعی که رشته جدیدی است، این مسئله وجود دارد، اما در رشته‌های انسانی موجود، بیشتر بحث روش‌شناسی را داریم که می‌تواند در سه سطح مطرح شود.
گرامی بیان کرد: در مطالعات اسلامی ایران بحثی از پارادایم شناسی نداریم و این درس را نیز در دانشگاه‌ها نداریم و حداقل این است که این بحث رایج نیست. بحث‌های روش شناسی داریم، ولی این بحث‌ها هم در مطالعات اسلامی در سطح روش و نه پارادایم است، البته در خارج از ایران نیز این مشکل وجود دارد. در غرب نیز مشکلی وجود دارد و آن این که بحث‌های روش شناسی پارادایمی محدود است و تقریبا عمده رساله‌های دکتری و فوق لیسانس در دنیا، فصلی به نام روش شناسی ندارند. آموزش‌هایی که اساتید به دانشجویان می‌دهند در راستای سنت عملی پژوهش است، بحث از روش عملی برای دانشجو است و این بحث در آنجا نیز ضعیف است، در ایران نیز یک مقدار گرفتار روش زدگی شده‌ایم و پژوهش‌های زیادی می‌شود و دانشجو اطلاعی از روش کار ندارد و به دلیل اجباری که باید فصل روش‌شناسی داشته باشد، وارد این حوزه شده و پژوهش‌های زیادی وجود دارد که فصل روش‌شناسی دارند، اما وجود این فصل یک چیز است، اما در عمل این‌که چقدر دانشجو موفق بوده، محل بحث است.
وی در ادامه تصریح کرد: برخی پارادایم‌هایی که در سطح پارادایم در غرب وجود دارد و مواردی که بنده عرض کردم، در مطالعات اسلامی حاصل انتزاع بنده و امثال بنده است، مثلا برخی پارادایم‌ها می‌گویند از گفتمان درونی تاریخ اسلام استفاده کنیم، یا پارادایم دیگری هم وجود دارد که معتقد است تاریخ اندیشه یا تاریخ انتقال علم را نه مبتنی بر منابع خارجی و نه داخلی، بلکه از راه بررسی نسخه خطی باید بررسی کرد که مثلا کتاب کلینی و … به کجا رفته‌اند و به دست چه کسانی رسیده است، در واقع خط سیر انتقال دانش را ترسیم می‌کنند و این منبع متفاوتی است و محدود به منابع قرن ۵ به بعد است.
گرامی با اشاره به دیسیپلین فلسفه مطالعات اسلامی گفت: در اینجا هدف کلی این است که در جهت پارادایم شناسی مطالعات اسلامی تلاش شود و هدف جزئی‌تر این که کمبودهایی در نگاه سنتی می‌بینیم اما همواره زبان ما در توضیح این تفاوت‌ها الکن بوده و می‌گفتیم می‌دانیم که متفاوت است، اما نمی‌توانیم آنها را توضیح دهیم. این پارادایم‌شناسی ابزاری است که کمک می‌کند زبان الکن بتواند توضیح دهد و ما می‌توانیم بحث‌های زیادی داشته باشیم که اینها را در مطالعات اسلامی به کار بریم، مانند اثبات‌گرایی و ساختارگرایی و … که قابل طرح هستند.
وی در ادامه افزود: می‌توانیم به بحث اثبات‌گرایی، کل‌گرایی یا فردگرایی بپردازیم که در این مجال، بحث بر سر تاثیر یک کل اجتماعی بر افراد است و این‌که آیا افراد جامعه مسلوب الاراده در مقابل آن کل‌ها هستند که در آنها گرفتارند یا خیر، در مقابل آنها اراده دارند، می‌توانیم این را در مثال‌های خودمان نیز پیاده کنیم، مانند رابطه عالمان شیعی با معتزله.

اثبات‌گرایی در مطالعات اسلامی طرح نشده

گرامی در ادامه با طرح بحث اثبات‌گرایی بیان کرد: بحث اثبات‌گرایی نیز باید مورد توجه قرار گیرد و مشخص شود که در مطالعات اسلامی به چه وضعیت‌هایی می‌تواند باشد، بحث‌های بنده در مورد پوزیتیوسیت بحثی است که در کارهای علمی شناخته شده است، اما از نگاه مطالعات اسلامی این بحث طرح نشده است.
وی در ادامه افزود: شروع علم جدید در غرب از دوره بعد از رنسانس حاصل شد و علوم تجربی و طبیعی طرح شد و علم بر اساس ملموسات بنیان‌گذاری شد، پوزیتیویست شکل گرفت به معنای تبیین پیامدهای اجتماعی بر اساس قوانین علوم تجربی بود، در قرن نوزدهم نیز آگوسنت کنت را داریم که نظریه تکامل تاریخ را طرح کرد و گفت تاریخ سه مرحله داشته است؛ یک مرحله الهیاتی، یک مرحله متافیزیکی و یک مرحله عینی و تجربی. حرفی که آگوست کنت زده این است که فیزیک و شیمی وارد علم شده بودند و اکنون نوبت عاوم اجتماعی است.
گرامی تصریح کرد: در قرن نوزدهم با این اثبات‌گرایی تقابل شد و نگاه اصلی، نگاه تفسیری در برابر نگاه تبیینی است، نگاه تفسیری می‌گوید افعال انسانی واجد معنا هستند، موضوع پژوهش علوم اجتماعی افعال معنا دار است نه تبیین علی و معلولی، رویکرد میانه‌ای نیز شکل گرفت که البته این رویکرد از نظر معرفت‌شناسی پایگاهش همین نگاه تفسیر و قاره‌ای است و عمدتا مبتنی بر همین نگاه قاره‌ای است و می‌گوید رشد علوم، مستقل از منابع سیاسی و اقتصادی نیست و امکان دستیابی به بی‌طرفی ارزشی نیست و علم عملی اجتماعی مانند دیگر اعمال اجتماعی است.
وی در ادامه افزود: این نگاه تبیینی و تفسیری را توضیح دادیم، اما آن گفتمانی که پیرامون آن شکل گرفت و حالت فلسفی‌تر داشت، بحث فلسفه علوم اجتماعی تحلیلی بود و این مسائل در یک شکل تکون یافته طرح شد. در فلسفه قاره‌ای، جایی است که هر کسی مطالعه کند، می‌بیند که فلسفه با علوم انسانی‌ پیوند خورده است. اصطلاح فلسفه قاره‌ای در تقابل فلسفه تحلیلی ایجاد شد و فلاسفه قاره‌ای آن را ایجاد کردند، یک شکلی که در پارادایم‌شناسی داریم، این است که یک استاد شروع می‌کند به پدیدارشناسی اگزیستانسیالیسم، اما نمی‌داند که در این زمینه فهم کمی وجود دارد.
گرامی گفت: علم الاجتماع اولیه از پوزیتیویست و پارادایم آن ایجاد شد و پارادایم‌شناسی معنا نداشت، سؤال اصلی این بود که آیا یک تحقیق اجتماعی علمی است؟ یعنی سؤال اولیه فلسفه علوم اجتماعی این بود که شرایط این که این مسئله تبدیل به علم شود، چگونه است و سؤال بعدی پارادایم‌شناسی بود. سؤال کنونی فلسفه علوم اجتماعی که یک مرحله جلوتر است این که امروزه اجمالا یک توافقی در مورد این پاردایم‌ها ایجاد شده و معلوم شده اثبات‌گرایی در علوم اجتماعی جایگاه ندارد، به آن نگرش چند فرهنگی می‌گویند که در علوم اجتماعی جا افتاده که در عین به رسمیت شناختن تفاوت‌های فرهنگی ازمسئله تحلیل دور نمی‌شود. اما سؤالات امروزی فلسفه علوم اجتماعی این است که آیا درک دیگران چگونه ممکن است.
وی در ادامه با طرح ادعای خود بیان کرد: نه تنها فلسفه مطالعات اسلامی نداریم بلکه از لحاظ پارادایمی در پارادایم اثبات‌گرایی گرفتار هستیم و این رویه در پژوهش‌ها عمدتا رویکرد غالب است، در مطالعات اسلامی ما که بر اساس آن پارادایم است، نیز ممکن است افرادی که اینطور کار می‌کنند، خودآگاه نباشند اما واقعیت این است که بسیاری از دانش‌های اسلامی مانند اصول، متکی بر اثبات‌گرایی است که یک گفتمان و مدل فکر کردن است و بروز و ظهور آن در کاربست روش‌های علوم تجربی و طبیعی است، اما یک نوع گفتمان است. گاهی اوقات بحث پوزیتیوستی مطرح می‌شود و یا واقعه تاریخی که از بعد رنسناس افتاد در حالی که ممکن است روزانه با پوزیتیوسیت روبرو باشیم، لذا یک گفتمان است و چون دپارتمان‌های دانشگاهی ما بر اساس نگاه حوزوی شکل گرفت، لذا شاهد هستیم که پارادایم اثبات‌گرایی غالب است.
گرامی تصریح کرد: برخی از چالش‌های غلبه اثبات‌گرایی در مطالعات اسلامی ایران نیز عبارت از ضعف منظرگرایی، جبر اندیشی، ترجیح دگما یا عقاید سخت بر فکت تاریخی، مرگ خلاقیت، فروکاهش مطالعه دین به سمت اصالت و نص گرایی به جای هرمنوتیک هستند. برای نمونه ضعف منظرگرایی مربوط به رویکرد قاره‌ای است و نگاه اثبات‌گرایی که به این رویکرد بی توجه است یا عملا منجر می‌شود که پژوهشگران این حوزه کم توجه شوند به آن، باعث ضعف آن می‌شود.
انتهای پیام